خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

خالی

تو فقط بهمن نبود که رفتی...

خیلی وقت بود!

خسته ام از فکر کردن به تو.

از نرسیدن

از دور بودن ها

از نفهمیدن ها!

از هوس کردن هات!

من از همه دست پاچگی هام  در برابر تو اشفته ام!

پ.ن : دست عشق از دامن دل دور باد                 میتوان ایا به دل دستور داد

(قیصر امین پور)

روزایی هستن حوصله خودتم نداری

دلت میخواد یهو زود برسی خونه

همه چهار طبقه رو بدون اسانسور بدویی بالا

نون ماست بخوری

مامانت و که داره پته میدوزه ماچ کنی!

بشینی کارتون ببینی

 پ.ن طاقت نوشتن ندارم! دلم میخواد الان به هیچی فک نکنم.

بی تابی هایم را لب طاقچه گذاشته ام 

به چشم خاطره نگاهشان می کنم.

هرازگاهی چند ابشان میدهم تا پریشان تر نشوم

گردگیریشان می کنم دوباره لب طاقچه!


پ.ن: نمی خواهم باشی اما نمی دانم چرا اینقدر به خواسته هایم نامطمئنم!

برگشتن از رفتن هم سخت تره!

وقتی که باید تورو هم جا بگذارم