خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

زندگی همینه 

اتفاقایی خوب اتفاقای بد


شادی کوچیک و غصه های که مث کک میفتن به جونت !

ودلایی ک زود همه غم های دنیا رو فراموش میکنن ...

دیروز یکی بهم گف که خیلی خوشحاله با من دوسته و من بسیار ذوق زدم!..


دوستم:میدونی چرا ب تو غر  زدم؟

من: نه

دوستم: چون تو تنها کسی هستی نمیپرسی کی..چی .. چرا...


احساس ذوق دو چندان  از اینکه بدونی همین شکلی دوست دارن 

ارزو های بزرگتری باید داشته باشم 

خواسته های بیشتری 

من باید طمع کار بشم ...باید دروغ های بیشتری یاد بگیرم 

و از همه واجبتر باید بیسکوییت های میز همکارم را کف برم!

حرف هایم را بفهم گویا و کم 

شهرهایم را بخوان کوتاه و غم...