خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

خودم بودم که گم شدم

فصل جدید زندگی من :)

شاید من

شاید من قوی تر از هر چیزی میتوانم باشم 

شاید من وابسته باشم 

شاید من بیشتر از هرچیزی به دنبال موقعیت های استیبل باشم 

شاید من نباید اینهمه شاید ها ی ذهنم بیشتر باشه 


دلم آغوش عمیقی میخواهد

 برا فهمیدن عشق تو

دل های بیشتری میطلبم برا تپیدن برایت 

که وقتی می ایی لشکریان قلب من با ضربه های بطنشان زمین لرزه عظیمی به پا کنند و ما در مرکز خطر مسون بمانیم از تمام نگاه ها...

دلم ماندنی بودنت را نمیخواست امان از روزها ...

ارزوهازیادن و حسرت انگیز همیشه اینکه النگو بپوشم بدم میاد از اینکه من بشم یه گاو صندوق متحرک 

دلم هیچی رو نخواد جز حلقه طلایی رنگی به دور مچ !

زن ها ادم های عجیبی هستن با دل هایی قد گنجشیک 


زندگی همینه 

اتفاقایی خوب اتفاقای بد


شادی کوچیک و غصه های که مث کک میفتن به جونت !

ودلایی ک زود همه غم های دنیا رو فراموش میکنن ...

دیروز یکی بهم گف که خیلی خوشحاله با من دوسته و من بسیار ذوق زدم!..


دوستم:میدونی چرا ب تو غر  زدم؟

من: نه

دوستم: چون تو تنها کسی هستی نمیپرسی کی..چی .. چرا...


احساس ذوق دو چندان  از اینکه بدونی همین شکلی دوست دارن 

ارزو های بزرگتری باید داشته باشم 

خواسته های بیشتری 

من باید طمع کار بشم ...باید دروغ های بیشتری یاد بگیرم 

و از همه واجبتر باید بیسکوییت های میز همکارم را کف برم!

حرف هایم را بفهم گویا و کم 

شهرهایم را بخوان کوتاه و غم...




من

عجیب است که من ایقدر دلتنگ توام !

عجیبتر ان است که من برایت بی تابم ...

سعی در بازی کردنم با زندگی کم شده شاید نباید من ایقد جا بجا بشم شاید باید سکان بندازم همیجا بعد اگه خوب نبود برم نه اینکه برم بعد به اینجور بشم

طمع توی به دست اوردن یک توهم فقط زیر پایت رو خالی میکنه ّ!